بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه:شهيد آل نبي
در مورخه 20/11/64 انجام گرفت كه دقيقا خاطرم نيست كه شركت داشت يا نه طبق يا دداشت در اين عمليات شركت داشت .
در بهمن ماه 65 خداوند پسري به او عطا نمود كه نامش را سيد مهدي نهاد.
از تاريخ 18/3/65 تا 7/8/65 در پايگاه بجنورد بود مسئول حفاظت بود 7/8/65 تا 25/11/65 در تيپ 21 امام رضا (ع) بودند.
از تاريخ 25/11/65 تا 15با درود و سلام بر مولايمان و آقا امام زمان (عج) و سلام بر روح پاك رهبر عظيم الشان و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني رضوان ا… عليه ،درود بر ولي الامر مسلمين و رهبر عزيز آقاي خامنه اي و سلام بر ملت ايثار گرو شهيد پرور ايران و با درود بر ارواح طيبه لاله رخان دشت شوق كه در عالم بقاءما وشما و همگان را به حضور و به سلاح و صلاح فرا مي خوانند و سلام بر پارسايان مشعل افروز خطه لبيك كه حماسه رشادتهايشان زينت آراي صفحات زرين تاريخ فرد ايمان خواهد بود .
در مورخه اين / /1338 در خانواده متديني از سلاله (صلي ا… عليه و آله) فرزند ذكوري پا به عرصه وجود نهاد كه سيد ابراهيم ناميده شد و اهل خانواده ايشان راآقا لقب دادند كودكي كه از اول تولد مهر و علاقه زايد الوصفي در قلب پدر و مادر و اهل خانواده داشت .
وقتي به سن 7 سالگي رسيد در دبستان (ابوذر فعلي) وارد شد 5 سال ابتدايي را در همان دبستان گذراند سپس به مدرسه راهنمايي امير كبير رفته و ادامه تحصيل داد در اين مدرسه شهيد علي اصغر برادر بزرگوارشان دبيرشان بود پس از اتمام دوره راهنمايي رشته رياضي را بر گزيد آنچه را كه اكنون مي نويسم يادداشتهاي خود شهيد همراه با يادداشتهاي خوده بنده است كه يا از ايشان سوال مي كردم و يا همگامي كه حملات ايران عليه كافران بعثي صورت مي گرفت و ايشان در حمله بودند من يادداشت ميكردم و خود ايشان نوشته اند :تا زمان انقلاب محصل بوده و در سال انقلاب ديپلم گرفته و به سربازي رفته ام و بعد از سربازي و همچنين در ماهاي آخر اين دوران مدام در جبهه بوده ام به خوبي در خاطرم است كه در تظا هرات شركت ميكرد و هر فعاليتي كه ديگر جوانان و همكلاسيهايش انجام مي دادند ايشان هم شركت داشت از جمله وقتي كه از طرف شهرباني رژيم منحله پهلوي عده اي چماق به دست وارد بجنورد كردنند كه انقلابيان را بكوبند سيد ابراهيم همراه با جوانان ديگر با سلاح سرد در مقابلشان ايستادند و چماق داران را از شهر بيرون راندند .
در اين دوران مدارس تعطيل بود در خردادماه همان سال (58)كه انقلاب پيروز شده بود ديپلم رياضي گرفت و تا شهريور ماه به خدمت مقدس سربازي رفت و بعد از فراگيري آموزش 3 ماهه شيراز را انتخاب كرد كه همه بسيار متاثر شديم ولي سيد بي اندازه مهربان و به ياد خانواده و مرتباً با تلفن تماس مي گرفت .
هنگامي كه جنگ تحميلي از ناحيه عراق آغاز شد ايشان سرباز بودند و مدتها در گيري و گرفتاريهاي كه بني صدر به وجود آورد مانع شد كه ارتش شركت كند پس از عزل اين شخصيت بي ليا قت همه سربازان به نيروهاي مردمي پيوستند كه از جمله سيد ابراهيم بود و بخاطر بگو مگوي ايشان با فرمانده شان كه نمي گذاشت به جبهه بروند و چند روزي به زندان رفته بود و لي باز هم سيد موفق شده و به جبهه حق عليه با طل مي رود و خود مي فرمايد : اولين عزام در زمان سربازي به مدت 8 ماه به صورت داو طلب بود كه از تاريخ 15/3/60 تا 15/11/60 به طول انجاميد و خدمه تانك چيفتن بودند .
بعد از پايان خدمت سربازي مدت يك ماهي در بجنورد بود تا اينكه به راهنمايي شهيد سيد علي اصغر به خدمت سپاه پاسداران انقلاب در آمد وقتي به ايشان گفتيم كه به دانشگاه برود گفت : جبهه به فرموده امام دانشگاه است و اسلام به نيروي سپاه نياز دارد .
به هر حال بعد از 2 هفته كه از عضويتش در سپاه ميگذشت چون قبلا هم در جبهه بود دوباره به طور داوطلب روانه جبهه مي شود هنگامي كه سرباز بود در عمليات ثامن الائمه كه شكست حصر آبادان بود در تاريخ 5/7/1360 شركت داشت همچنين در عمليات طريق القدس در تاريخ 8/9/60 كه هدف سپاه ايران گرفتن شهر بستان و تامين تنگه چزابه و تسلط بر شمال رودخانه نيسان و رسيدن به مرز ايران بود شركت داشت بعد از اين عمليات مدت 2 ماه و اندي در جبهه ماند وسپس به بجنورد عزيمت كرد . پس از عضويت در سپاه از تاريخ 13/2 61 تا 31/1/62 در جبهه ماند و در اين مدت محل ماموريتش تيپ جوادالائمه عليه السلام بود و سمتش معاونت گردان ادوات كه مسئوليت اين گردان با شهيد محسن ظريف بوده است .
در اين مدت در ادمه عمليات بيت المقدس كه در واقع آزادي شهرهاي خرمشهر و هويزه بود و نيز در عمليات رمضان كه ادامه و دنباله عمليات خرمشهر بود و بعد از چند ماه در تاريخ 10/8/61 در عمليات محرم شركت داشت بعد از گذشت مدت طو لاني در جبهه مقدس به دانشگاه عظيم اسلام به بجنورد مراجعت نمود و 2 ماه و 17 روز در بجنورد گذراند .از تاريخ 18/3/62 تا 1/12/62 در لشكر نصر مسئول محور تيپ امام موسي عليه السلام وارد شده بود .
در اين مدت نيز در عمليات والفجر 4به تاريخ 27/7/62 كه هدف قطع ارتباط ضد انقلابيون با دشمن صهيونستي و انهدام نيروهاي دشمن و آزاد سازي ار تفاعات مهم استراژيك منطقه شمال غربي مريوان بود شركت نمود چند هفنه قبل از عمليات چند هفته اي به مرخصي آمد و امر مهم ومقدس ازدواج را به جا آورد و بلافاصله به جبهه رفت .
از تاريخ 1/12/62 تا 24/9/63 در پايگاه بجنورد مسئول طرح و عمليات بود .
از تاريخ 24/9/63 تا 24/2/64 براي عمل جراحي و استراحت مرخصي گرفت و پس از بهبودي تا تاريخ 25/4/64 بعنوان مسئول طرح و عمليات خدمت كرد در تاريخ مرداد ماه 64 خداوند دختري به سيد ابراهيم بخشيد كه نام او را اعظم نهاد .
از تاريخ 25/4/64تا 18/3/65 به جبهه عزام گرديد و در قرار گاه سلمان بعنوان معاونت ادوات خدمت نمود .
هنگامي كه ايران عملياتهاي كربلا را شروع نمود سيد ابراهيم در بجنورد بسر مي برد و بعد از كربلاي 4 به جبهه رفت و در كربلاي 5 شركت كرد و مجروح شد كه بعد از مدتي كه در بيمارستان تبريز بود به تهران و از تهران به بجنورد منتقل شد و در بيمارستان امام رضا جراحي شد و چند تركش از بدن مباركش بيرون آورده شد .هنگامي كه در قرار گا ه سلمان بود عمليات والفجر /1/66 مجروح تحت مداوا بودند و تا تاريخ 6/7/66 در بجنورد بودند و بعنوان مسئول آموزشي نظامي بسيج پايگاه بجنورد بودند و در تاريخ فوق به جبهه اعزام شد و در عمليات نصر 8 كه معاون تيپ ذالفقار از لشكر ويژه شهدا بودند مجروح گرديد ند كه به اظهارات خود تركش به ناحيه حلق اصابت نموده بود ولي پزشك معالجش چانه ايشان را جراحي نموده بود و بلافاصله هم مرخص شد و به جبهه روانه گرديد بود كه در جبهه حالش و خيم ميشود و با هواپيما به تهران و از تهران هم بلا درنگ به بجنورد مي آيد و بعد از چند روز به مشهد عزام مي شود و عمل جراحي ميشود و بعد از ظهر روز 4 شنبه 18/9/66 در بجنورد تشييع شدند در حالي كه از شهادت برادر بزرگوارم سيد علي اصغر 8 ماه بيشتر نگذشته بود .
در پايان از خداوند متعال و منان كه مرگ و زندگي و هستي و فنا همه در يد قدرت اوست خواهانم كه شهادت اين دو برادر و ديگر برادران شهيد را به درگاهش بپذيرد و با شهداي صدر اسلام و شهداي عظيم الشان كربلا محشور فرمايد .ما و ديگران را هم در تداوم راه و هدف راستين آنان كه در واقع مقصود حضرت امام خميني رضوان الله عليه ياري فرمايد .
والسلام
ومن الله توفيق